چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۱۲

مانکنَ فیلمفارسی‌ها؛

دلزدگی مخاطبان نشانه افول کار یک کارگردان

سریال نمایش خانگی «مانکن»

سینماپرس: کلیشه‌های آشنا و پرتکرار سبکی که حسین سهیلی‌زاده برای قصه‌گویی و فیلمسازی انتخاب کرده بود، طی چند سال اخیر بیش از اندازه توسط خود او و کارگردان‌های دیگر مورداستفاده قرار گرفته و همین مخاطبان را دلزده کرده است.

به گزارش سینماپرس، حسین سهیلی‌زاده از سال ۱۳۷۸ و وقتی ۲۵ ساله بود، تا امروز که ۴۵ ساله شده، حدود ۲۰ سال در تلویزیون ایران سریال‌سازی کرده است. او حتی یک کار سینمایی هم ندارد و هیچ‌وقت تا قبل از سریال «مانکن» در شبکه نمایش خانگی حضور نداشت. سهیلی در سال‌هایی که برای تلویزیون فعالیت می‌کرد، بسیار پرکار بود و حالا که سریال «مانکن» به کارگردانی او در شبکه نمایش خانگی توزیع می‌شود، می‌توان گفت یکی از بومی‌های تلویزیون از موطن اصلی‌اش به یک سرزمین یا شاید به یک بازار دیگر کوچ کرده است. این آیا نشانه‌ای از افول تلویزیون در سال‌های اخیر است. بررسی این روندها در سریال‌سازی تلویزیون ایران طی سال‌های اخیر مجال و مقال جداگانه‌ای می‌طلبد، اما نقدا می‌شود کوچ امثال سهیلی از خانه اصلی‌شان را نه به‌دلیل افول تلویزیون، بلکه به‌دلیل افول خود آنها دانست.

حسین سهیلی‌زاده در سال‌های ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ با دو سریال پربیننده «فاصله‌ها» و «دلنوازان» به نامی نسبتا آشنا برای مخاطبان تلویزیون تبدیل شد؛ اما نه تا آن حد که بینندگان، سریال‌ها را به‌خاطر حک شدن نام او در تیتراژ ببینند، چنانکه سیروس مقدم چنین جایگاهی را پیدا کرده است. از همان روزها که «فاصله‌ها» و «دلنوازان» روی آنتن تلویزیون رفت، انتقادات زیادی نسبت به سطحی بودن و کلیشه‌ای بودن کیفیت آنها مطرح می‌شد. این انتقادها بیشتر متوجه تاثیری بود که گفته می‌شد کارهای سهیلی‌زاده و به موازات آن سریالی مثل «ستایش» می‌توانست روی سطح سلیقه مخاطبان ایرانی بگذارد. چنین انتقادهایی اما نمی‌توانست جلوی کار حسین سهیلی‌زاده، سدی ایجاد کند.

او در همان سال ۱۳۸۹ سریال «سراب» را هم برای شبکه یک سیما ساخت که سال بعد پخش شد و نتوانست مخاطبانی در اندازه دو سریال قبلی‌اش به دست بیاورد، سپس نوبت «سه، پنج، دو» برای شبکه تهران رسید که هرچند طرفدارانی پیدا کرد، اما باز هم خاطره «فاصله‌ها» و «دلنوازان» را تکرار نکرد. «دختران حوا» و «آوای باران» دو کار بعدی او بودند که دومی تعداد مناسبی از مخاطبان را به دست آورد و اینها هنوز سهیلی‌زاده را روی فرم نشان می‌داد. پس از آن دو سریال، «آخرین بازی» و «نیاز» توسط او جلوی دوربین رفتند که هیچ‌کدام مخاطب چندانی نداشت و «پریا» در ۱۳۹۵ را می‌شود آخرین کار موفق حسین سهیلی‌زاده در تلویزیون دانست.

«مرز خوشبختی» و «هست و نیست» توسط او در ۱۳۹۶ ساخته شدند و هیچ‌یک بیننده چندانی نداشتند. البته قضاوت درباره افول و رونق کار یک کارگردان در تلویزیون، نمی‌تواند براساس دوسریال کم‌مخاطب صورت گیرد؛ چه اینکه سینوس‌ها و فرود و فرازهایی از این دست در کار هر فیلمسازی وجود دارد، اما چیزی که نشانه افول است، جو عمومی جامعه و رویکرد مخاطبان نسبت به این سبک به‌خصوص از فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی است. کلیشه‌های آشنا و پرتکرار سبکی که حسین سهیلی‌زاده برای قصه‌گویی و فیلمسازی انتخاب کرده بود، طی چند سال اخیر بیش از اندازه توسط خود او و کارگردان‌های دیگر مورداستفاده قرار گرفته و همین مخاطبان را دلزده کرده است.

  فیلمفارسی‌های پاپ

حسین سهیلی‌زاده پس از آنکه سبک سریال‌سازی‌اش در تلویزیون مثل سابق جواب نمی‌داد و برای مخاطبان تکراری شده بود، حالا به شبکه نمایش خانگی آمده بود تا با استفاده از زرق و برق لوکس و اشرافی این فضا، بخت خودش را در یک مدیوم دیگر آزمایش کند. اما او به اینجا هم دیر رسیده و وقتی آمده است که رئال‌مادریدی از ستاره‌های بازیگری در روایت داستان و شکوه قصرها، خانه‌های اعیانی و همین‌طور نمایش شیک‌ترین ماشین‌ها و به‌طور کل سبک زندگی‌هایی به‌شدت اشرافی، دیگر مثل سابق برای مخاطبان تروتازه نیستند. فیلمسازی حسین سهیلی‌زاده در این مدیوم جدید که به آن ورود کرده، از همین‌جاست که دچار تناقضی اساسی و جدی می‌شود. او می‌آید تا هرچه در توانش هست، تصاویر شیک و ماشین‌ها و لباس‌های لاکچری را نشان مخاطب بدهد و علاقه‌مندان به این فضا را جذب کند تا بگوید همه اینها بد هستند و از این طریق، منتقدان این سبک زندگی را هم جذب کرده باشد. حتی اگر یک فیلمساز پخته و عمیق می‌خواست چنین دوگانه‌ای را یک‌جا جمع کند، ممکن نبود بتواند از دامنه تناقضات آن برکنار بماند و مشخص است که سبک عامیانه حسین سهیلی‌زاده حتی بیشتر می‌تواند از این ناحیه ضربه بخورد. ژست انتقاد اجتماعی گرفتن و سطحی‌ترین بیان ممکن را برای روایت یک سریال انتخاب کردن، تناقض دیگری است که «مانکن» حسین سهیلی‌زاده گرفتار آن شده است. چنین کاری بیشتر از آنکه رفتن سراغ دردها و دغدغه‌های مردم به نظر برسد، شبیه کاسبی از وضع موجود است. فیلمفارسی دقیقا چنین شیوه‌ای بود.

در اوج فاصله طبقاتی دهه‌های ۴۰ و ۵۰، فیلمفارسی یا همان فیلم‌های آبگوشتی، با ژستی که سعی می‌کرد مردمی و متعلق به طبقات پایین به نظر برسد، تقریبا تمام سینمای ایران را قبضه کرده بود، اما هرچه گذشت، مخاطبان سینما بیشتر از قبل نسبت به این کلیشه‌های ریاکارانه بی‌میلی نشان دادند و کار به جایی رسید که در سال‌های ۵۵ و ۵۶، عملا سینمای ایران ورشکسته شده بود. مدتی دوری از این فضاهای کلیشه‌ای، اگرچه ممکن است دلزدگی مردم را نسبت به آنها تا حدودی از یادشان ببرد و باعث شود آثار به این سبک، پس از ورشکستگی کامل در یک دوره زمانی، مجددا به میدان بیایند، اما هر دوره‌ای مقداری از اعتبار کلی این آثار کم می‌کند و طبیعتا دوره‌های اقبال به آنچه به‌عنوان فیلمفارسی می‌شناسیم، هر بار کوتاه‌تر از قبل می‌شود.

«مانکن» در همان سکانس افتتاحیه‌اش نشان می‌دهد که یک فیلمفارسی پاپ است. اندکی پس از اینکه کاوه (امیرحسین آرمان) به همتا (نازنین بیاتی)، به شکلی بیرون‌زده و غلوشده می‌گوید که باید از هم جدا شوند، حدود چهار دقیقه کامل یک موسیقی پاپ با صدای فرزاد فرزین پخش می‌شود. این در حالی است که طی سکانس قبلی هم موسیقی از دیالوگ‌ها غالب‌تر بود و پس از قطع شدن صدای فرزین، باز موسیقی پاپ و غلیظ دیگری روی صحنه قدم زدن همتا در یک خیابان برفی و نگاه کاوه از پنجره یک اتومبیل به بیرون پخش می‌شود. این دقیقا تکنیک فیلمفارسی بود که هروقت از درگیر کردن مخاطب توسط پرورش درام ناتوان می‌ماند، کار را با غلوهای روایی و بازی‌های درشت ادامه می‌داد و وقتی این روش هم جواب نمی‌داد، قصه‌گویی را رها می‌کرد و دست به دامان موسیقی می‌شد. کاوه پس از این سکانس به منزل بسیار اعیانی کتایون با بازی مریلا زارعی می‌رود و معلوم می‌شود جدا شدن از همتا خواست کتایون بوده است. کتایون دخترعموی پدر کاوه است که حالا به دلیل بدهی به زندان افتاده است. بین کتایون و پدر کاوه رابطه‌ای عاشقانه وجود داشته، اما مشکلاتی بر سر راه آن رابطه ایجاد می‌شود و پدر کاوه با زن دیگری که حالا مادر کاوه است، ازدواج می‌کند. حالا کتایون می‌خواهد با کاوه ازدواج کند و در قسمت‌های آینده، چنین هم می‌شود. پس از این صحنه، دوربین به خانه بی‌اندازه فقیرانه مادر و خواهر کاوه سر می‌زند. آنها آش می‌پزند تا دستفروشی کنند و بدهی مرد خانواده را بدهند که از زندان بیرون بیاید. به‌راستی باور اینکه خانواده‌ای تا آن حد اعیانی، بلافاصله پس از شکست خوردن مالی، حاضر شوند به چنین کاری تن بدهند و امید داشته باشند که با این درآمدهای خود بدهی کلانی را پس بدهند، چقدر محتمل و واقعی است؟ درگیری همتا با ناپدری معتادی که مادرش را کتک می‌زند و فرار از خانه و سپس آشنایی با یک باند خلافکار و درآمدن به عضویت آن هم در همین حد سطحی و غیرمنطقی است.

رابطه کاوه و کتایون، یادآور رابطه‌ای است که فیلم «در امتداد شهر» به‌عنوان یکی از شاخص‌ترین فیلمفارسی‌های قبل از انقلاب نمایش می‌داد. خصوصیت عمده این نوع آثار آن است که به بهانه مذمت یک چیز، آن را نمایش می‌دهند تا مخاطب را جذب کنند. پرویز ناتل خانلری همان سال‌ها در یکی از مجلات ادبی نوشته بود که رمان‌های بازاری ایران، به بهانه مذمت شهوات، آنها را نمایش می‌دهند و به خاطر نمایش شهوات است که می‌فروشند. این شیوه غیر از مشتهیات جنسی، در مورد خشونت، کسب ثروت از راه ناسالم و موارد متعدد دیگر هم وجود دارد. «در امتداد شهر» هم هر چیزی را که در ظاهر نقد می‌کرد، در واقع نمایش می‌داد و هنوز هم این فرمول در حال اجراست؛ یعنی «مانکن» طبق این قاعده رفتار می‌کند.

*فرهیختگان

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.